محبوبم ، من نه یک بار که بارها میخواهمت
میخواهمت برای خودم
برای جهانی که با آنهمه بزرگی
پیشِ چشمانِ تو
پیش پاترین اتفاق است
میخواهمت تا از یادم نرود
زیباترین معنای زندگی را
صدای ثانیه شمار حرف ها دارد
روز نهم نزدیک است
پاییز عـاشق ، آمـدن ِ تو را مـژده میدهد
تنها ثانیه ها و دقایق باقی ماندند
و ساعت هاست که تپش قلب من
به یمن دیدن شادترین طلوع سال
با اهنگ ثانیه شمار میلادت
همگام و همسو میزند
دستـانم پـر از ابـر ، خیـالم پـر از بـاران
تقویم نگـاهم خیس می شود
فکر میکنم لابه لای این صفحه هـا
یک سـرود هستی بخش جای مـانده است
نکند زبانم ناتوان شود از وصف حال خوبم ؟
وقتی تو باشی ، زندگی برایم زیباست
عاشقی برایم با معناست
وقتی تو باشی ، قلبم بی آرزوست
ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی
وقتی تو عزیز دلم باشی
همدمم باشی ، سر پناهم باشی
طلوع آفتاب برایم
آغاز یک روز پر خاطره
دیگر با توست
پاییز اینجاست
کنار شمع میلادت
سرود ِعشق می خواند
همیشه به شوق ِدیدارت
سراغ تو را از پروانه ها میگیرم
نمیدانم ! تو میدانی ؟
چقدر تا عاشقی راه است ؟
زمین در انتظار تولد یک برگ
من در حال شمارش معکوس
صفر همیشه پایان نیست
گاه آغاز پرواز است...
جهان برای من
با میلاد تو آغاز شده
و برگهای تقویم تنها
دیوارهایی فرضی است
که فاصله را یادآوری میکنند
غافل از اینکه
...
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد