امشب دل خود ز غم جدا می بینم
از روزن شب نور خدا می بینم
در پشت حصار این شب یلدایی
در بند غزل ، تو را رها می بینم
من یاد تورا ز غم تمنا کردم
هجران تو را همیشه حاشا کردم
شب را به گمان ، فدای فردا کردم
در امتداد سکوت شب یلدا نشسته ام
به انتظار طلوع صبح فردا نشسته ام
در اشتیاق نگاه ملتمسم حضور توست
در این هجوم جدایی که تنها نشسته ام
Happy Yalda Night
یجوری عاشقت میشم
صداش دنیارو برداره :)
♥
روز میلادت قایقی کاغذی
بر آب روان رها خواهم کرد
به دور از هر دغدغه ای
بادی آرام بر بادبانهایش خواهم دمید
بسوی پائین رود
کرانه تا کرانه
در حریم چمنزارها
همراه با گل های ریز بنفشه
با صدای آهنگین آب برایت خواهم سرود
ترانه ای
به زلالی آب
به زیبائی نظاره کردن گل
قسم به گلبرگ های گل رز
به شیرینی نوشیدن جرعه ای آب
به تلالو نور خورشید
میان ازدخام شاپرکها
نرود از یادم
صدای قدم هایت
happy birthday yalda
خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم
با خودم فکر می کنم،
دریا چطور ، حساب موجهایش را نگه دارد ؟
پاییز از کجا بداند هر بار چند برگ از دست میدهد ؟
ابرها چه می دانند چند قطره باریده اند ؟
خورشید مگر یادش مانده چند بار طلوع کرده است ؟
آسمان مگر حساب ستارگانش را دارد ؟
حسابش فقط دست خدای من و توست
من در زندان خواستن تو اسیرم
و مرز بین خواستن و نخواستن تو
بی نهایت است
و این همان عشق است
و روز میلادت سند عشق من به توست
میخواهم در این سند فهرستی
از بی نهایت ها تهیه کنم
فهرستی از تمام نشدنی ها
فهرستی از بی پایان ها
که تمثیل عشق من به تو باشد
سند عاشقی ام را در روز میلادت ورق بزن
تا بدانی عشقم به تو همانند خدایمان تمام نشدنیست
happy birthday yalda
شاخه گلی به وسعت رویاهایمان...
برایت کنار گذاشته ام
کسی چه می داند
که شمعی روشن کرده ام
و تولدت را به شکوهی جشن گرفته ام...
تا بدانی...
ماندنی هستی حتی اگر خودت نیستی...
من آسمان را برایت و خیابان را زیر قدم هایت...
می کشانم...
تا که شمعی را فوت کنی
کسی چه می داند
بی قراری هایم را
کسی چه می داند دلتنگی هایم را
که این 'من' تا ’من’ حکایت ها دارد...
چنان که با کسی هم سخن نمی شود
دیگر با هیچ نگاهی هم سفر نمی شود...
خوش است خاطرم
حتی اگر تو نباشی
جشنی بر پا می کنم...
و تولدت را هر سال شعری می کنم
happy birthday yalda
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد