شاخه گلی به وسعت رویاهایمان...
برایت کنار گذاشته ام
کسی چه می داند
که شمعی روشن کرده ام
و تولدت را به شکوهی جشن گرفته ام...
تا بدانی...
ماندنی هستی حتی اگر خودت نیستی...
من آسمان را برایت و خیابان را زیر قدم هایت...
می کشانم...
تا که شمعی را فوت کنی
کسی چه می داند
بی قراری هایم را
کسی چه می داند دلتنگی هایم را
که این 'من' تا ’من’ حکایت ها دارد...
چنان که با کسی هم سخن نمی شود
دیگر با هیچ نگاهی هم سفر نمی شود...
خوش است خاطرم
حتی اگر تو نباشی
جشنی بر پا می کنم...
و تولدت را هر سال شعری می کنم
happy birthday yalda
مهر ماه آمده است
مهر سالی دیگر
باز تنهایی و ترس
وصف حالی دیگر
♥
مثل هر سال این ماه
ماه میلاد تو بود
ذهن و قلبم چون قبل
غرق در یاد تو بود
♥
آتش این عشقت
نه که خاموش نشد
یاد تو هر لحظه
نه ، فراموش نشد
سخت است روزهایی که می گذرد
و من در امتداد احساسم پیش می روم
نمیدانی و نمیدانم چه پیش خواهد آمد
روز میلادت نزدیک است
و من برای تبریک بهترین لحظه هایت
شوق دارم اماناچار به سکوتم...
با خود می گویم که بی تفاوتم ...
پرنده بر شانه های انسان نشست
انسان با تعجب رو به
پرنده کرد و گفت :
اما من درخت نیستم
تو نمی توانی روی شانه های
من آشیانه بسازی
پرنده گفت :
دلم برای بادبادکها تنگ است
برای رنگ و ترانه و لبخند
برای کوچه های بلند محلمان
که پر می شد از خنده های کودکانه مان
و لبریز می شدیم از زندگی
بی آنکه در جستجوی معنایش باشیم ...
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد