پاییز اینجاست
کنار شمع میلادت
سرود ِعشق می خواند
همیشه به شوق ِدیدارت
سراغ تو را از پروانه ها میگیرم
نمیدانم ! تو میدانی ؟
چقدر تا عاشقی راه است ؟
زمین در انتظار تولد یک برگ
من در حال شمارش معکوس
صفر همیشه پایان نیست
گاه آغاز پرواز است...
جهان برای من
با میلاد تو آغاز شده
و برگهای تقویم تنها
دیوارهایی فرضی است
که فاصله را یادآوری میکنند
غافل از اینکه
...
روز میلاد تو
زیبا هدیه ای آورده ام
پوششِ آنرا جلدی از
گلبرگِ مریم بسته ام
♥
روی هر گلبرگ را
با شبنمی جان داده ام
بهرِ هر یک شبنمش
من دیده دریا کرده ام
...
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد