این بار میوه های لبخندت را
بر بلند ترین شاخه ی مهربانی ات دیدم
چه عاشقانه به من چشمک می زد
وبا نگاه شیرینی چیدمش
می خواهم جوهر قلم دلم
فقط برای تو مصرف شود
و فقط برای تو شعر عشق بسراید
وقتی نگاهت پژمرده است
دلم ، چشمم ، و تمام وجودم پژمرده میشود
پاییز اینجاست
کنار شمع میلادت
سرود ِعشق می خواند
همیشه به شوق ِدیدارت
سراغ تو را از پروانه ها میگیرم
نمیدانم ! تو میدانی ؟
چقدر تا عاشقی راه است ؟
زمین در انتظار تولد یک برگ
من در حال شمارش معکوس
صفر همیشه پایان نیست
گاه آغاز پرواز است...
جهان برای من
با میلاد تو آغاز شده
و برگهای تقویم تنها
دیوارهایی فرضی است
که فاصله را یادآوری میکنند
غافل از اینکه
...
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد