شمع ها را که فوت کردی
بیست و یک سال
از شب های دلتنگی ات می گذرد
شب هایی که با نگاه های خیره
به قاب زندگی زاده شدند
و چشم ها و کلمات که بودنت را تثبیت کردند
و تو بزرگ شدی
کنار خانواده ای به وسعت سرزمین مادری ات
صدای ثانیه شمار حرف ها دارد
روز نهم نزدیک است
پاییز عـاشق ، آمـدن ِ تو را مـژده میدهد
تنها ثانیه ها و دقایق باقی ماندند
و ساعت هاست که تپش قلب من
به یمن دیدن شادترین طلوع سال
با اهنگ ثانیه شمار میلادت
همگام و همسو میزند
دستـانم پـر از ابـر ، خیـالم پـر از بـاران
تقویم نگـاهم خیس می شود
فکر میکنم لابه لای این صفحه هـا
یک سـرود هستی بخش جای مـانده است
نکند زبانم ناتوان شود از وصف حال خوبم ؟
این بار میوه های لبخندت را
بر بلند ترین شاخه ی مهربانی ات دیدم
چه عاشقانه به من چشمک می زد
وبا نگاه شیرینی چیدمش
می خواهم جوهر قلم دلم
فقط برای تو مصرف شود
و فقط برای تو شعر عشق بسراید
وقتی نگاهت پژمرده است
دلم ، چشمم ، و تمام وجودم پژمرده میشود
The world is getting ready to sit a little smile on your lips.
آری شرط نابودی عشق من به تو نابودی جان من است و در قلبی که تو هستی تردید توقع و غرور معنا ندارد